هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

عذر خواهی از دوستای جون جونیم

سلام دوستای گلم ، نی نی ها خوبه ن؟ خیلی شرمنده م که نتونستم هفته پیش به نی نی دخمل پسرا سر بزنم . راستش از صبح میرفتم خونه مامانم ، هلیا پیش مامانم میموند  و من میرفتم کلاس . نهارهمسری میومد و  اونجا بودیم و دوباره غروب هم میرفتم کلاس . تا می اومدیم خونه میشد ساعت 8 . دیگه خودتون میدونین که اون موقع وقته شامه و خوابوندن هلیا نفس . راستی خیلی شرمنده م که نظرات سری قبل رو بدون جواب تایید کردم ، به خدا از تک تکتون خجالت میکشم . ایشاا... جبران میکنم همه تون رو دوست دارم . دلم واسه تون خیلی تنگیده . 25 اردیبهشت آزمون دارم ایشاا... بعدش یه خرده سرم خلوت میشه . راستی یه عالمه بافتنی یاد گرفتم ، سوا...
19 ارديبهشت 1393

سه ماهگی نفسم

دختر خوشگل مامان ، سه ماهگیت مبارک نفسم الهی دورت بگردم که  داری روز به روز بزرگتر میشی . خانومی شدی واسه خودت الهی قربونت برم از کجا بگم مامانی ، که با وجود تو دیگه هیچ روزمون شبیه دیروز نیست . خیلی کم دراز میکشی ، فقط کافیه تا من وبابایی دستاتو بگیریم فوری میشینی و بعدش اصرار داری که راه بری . امشب کلی با بابایی راه رفتی عشقم . ولی هنوز واسه راه رفتن خیلی زووووووووووووده گلم . فدات شم که درست و حسابی نمیتونی پاهاتو روی زمین بذاری . خوابت کم کم داره تنظیم میشه . شبا تقریبا 10 میخوابی تا صبح دو بار واسه شیر بیدار میشی یه بار تقریبا 3 و یه بار هم 6 . میخوابی تا ساعت 8 . بعدش بیدار میشی و کلی بازی میکنیم . ...
8 ارديبهشت 1393

یه عالمه عکس از هلیا نفس

سلام دختر ناز مامان ، من امروز اومدم با یه عالمه عکس . چون عکسات زیاده میذارم توی ادامه مطلب واسه ت . دوست دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم.بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس           مامانی اینجا رفتیم خونه عزیز و اونجا عکس گرفتیم دو تا عکس اول کلا خواب بودی ولی بعد از یه گشت و گذار تقریبا دو ساعته وقتی برگشیم خونه عزیزشون قیافه ت شده بود دوتا عکس بعدیش         هلیا جون ، نفس مامان و بابا تا این لحظه ، 2 ماه و 18 روز و 5 ساعت و 45 دقیقه و 27 ثانیه سن دارد   وقتی نمیخندی بابایی مجبوره اینجوری بخندونتت هل...
2 ارديبهشت 1393

خانومای گل ، روزتون مبارک

عشق یعنی یک مادر صبر یعنی یک زن مهر یعنی دختر نور یعنی خواهر هرچه هستی عشق یا صبر ، مهر یا نور پیشاپیش روزت مبارک دوستای گلم سلام ، ولادت حضرت فاطمه (س) و روز زن رو بهتون تبریک میگم . خیلی ها مث من سال گذشته مادر نبودن و امسال به معنای واقعی مادر شدن . آرزو میکنم تا  سال دیگه همه دوستای نازم که خیلی دوسشون دارم حس قشنگ مادر شدن رو تجربه کنن  یه دختر یه پسر . بگو آمین دختر گلم ، عشق مامان ، نفسم الهی قربونت برم . الآن که داری این نوشته ها رو میخونی کجایی مامان؟ ازدواج کردی یا نه ؟ نی نی داری یا هنوز فرشته کوچولو منظره تا دعوتش کنین به خونه تون ؟ نازنین مامان ، هرجا هستی دور ، یا نزدیک قول بده ه...
30 فروردين 1393

دخترم با صدای بلند خندید

عروسک مامان ، نفسم الهی قربونت برم من اییییییییییییییییییییییییییی جووووووووووووووووووووووووووووونم دوست داشتم بخورمت وقتی با صدای بلند خندیدی مامااااااااااااااااااااااااااااااااان الهی دورت بگردم گلم ، امروز که طبق معمول داشتیم با هم حرف میزدیم شما در پاسخ به مامان با صدای بلند میخندیدی ، وووووووووووووووووووووووییییییییییی هنوز صدای خنده ت توی گوشمه عسلم و چهره ت موقع خندیدن توی ذهنم . انگار دنیا رو بهم داده بودن، دوست داشتم فقط بخندی و من گوش کنم ، هیچ صدایی نباشه جز خنده تو . مامان قربونت بره ، دیروز یه چیز جدید یاد گرفتی و یه چیزی به اغو اغو کردنات اضافه شد البته خودم بهت یاد دادم میگی کخخخخخخخخخخخخخخخخغغغغغغغغغ...
23 فروردين 1393

هلیا و ماجراهای دیروز

سلام به همه دوستای وبلاگی خودم و دخمل طلا و یه سلام توپ به دختر گلم که لالا کرده تا مامانی خاطراش رو ثبت کنه ، یه بوس کوچولو واسه دختری که یه وقت از خواب بیدار نشه عزیز دلم دیروز غروب همینجوری که دراز کشیده بودم و شما رو بالا گرفته بودم چشمت روز بد نبینه ، شما لطف کردی و هرچی توی معده مبارک بود روی مامانی خالی کردی . وای چه قیافه ای واسه من درست کردی ، بابایی که غش کرده بود از خنده  هر چند خودت هم کم از بابایی نبودی . دو تایی میخندیدین به من . فقط شانس آوردم دهانم باز نبود . اییییییییییییییییییییییییی چی میشد . ( دوستان گلم شرمنده اگه حالتون خراب شد ) دیشب شام رفتیم خونه مادر جونشون  یه ساعت بیشتر نبودیم...
19 فروردين 1393

هلیا و یک روز بهاری

سلام نازدار مامان و بابا اول از همه درباره روز واکسن زدنت بگم که خیلی دخمل خوبی بودی و اذیت نکردی. ساعت 7 صبح بهت چند قطره استامینوفن  دادم و ساعت 9 رفتیم واسه واکسن . اول قد و وزن و دور سرت رو اندازه گرفتن و بعدش با بابایی رفتی واسه واکسن . من نیومدم آخه اصلا نمیتونستم ببینم ولی با هر واکسنی که میخوردی یه جیغ کوچولو میزدی و بعدش بابایی آرومت میکرد . اومدیم خونه و تا شب هر 4 ساعت بهت قطره میدادم از دو برابر وزنت دو قطره کمتر میدادم . اول کمپرس سرد و بعد ازظهر کمپرس گرم گذاشتیم واسه ت . خدا رو شکر تب نکردی . فدای دختر قوی خودم بشم من امروز من و شما و بابایی رفتیم نهار خوران. خیلی سرد بود گلم . به نظرم من و...
13 فروردين 1393

دو ماهگی گلم

دختر گلم ماهگیت مبارک عسلم الهی قربون دخترم برم که روز به روز داره بزرگتر میشه عسل مامان امروز واسه اولین بار با صدای بلند خندیدی ، دوست داشتم بخورمت تا حالا چند بار بی اراده با صدای بلند خندیدی ولی این بار فرق داشت . بابایی با شما حرف میزد و خونه رو نشونت میداد که شما هم یهو با صدای بلند خندیدی قندک من ، فردا واکسن دو ماهگی داری . الآن چند روزه کلی استرس دارم . قراره با بابا بریم ، من که نمیتونم ببینم . الهی قربونت برم واکسن واسه ت لازمه گلم حتما باید واکسن و قطره رو دریافت کنی . خدا کنه اذیت نشی عزیزم هرکس یه چیزی میگه . یکی میگه درد داره ، یکی میگه اصلا درد و تب نداره 4 ماهگی د ره . یکی میگه 4 ماهگی از همه ب...
9 فروردين 1393

فقط عکس دخترم

  هلیا جون ، نفس مامان و بابا تا این لحظه ، 1 ماه و 24 روز و 5 ساعت و 57 دقیقه و 32 ثانیه سن دارد :.   هلیا جون ، نفس مامان و بابا تا این لحظه ، 1 ماه و 26 روز و 2 ساعت و 34 دقیقه و 4 ثانیه سن دارد :.   هلیا و مزرعه کلزا   هلیا و مزرعه گندم   هلیا جون ، نفس مامان و بابا تا این لحظه ، 1 ماه و 27 روز و 3 ساعت و 5 دقیقه و 13 ثانیه سن دارد :.   ...
7 فروردين 1393