فروردین خود را اینگونه گذراندیم
سلام به قند عسلم ، به یکی یه دونه خودم .الهی قربونت برم عزیییییییزم
به خدا اینقد میخوامت که نگو . مامانی رو ببخش که بازم تنبلی کرد و نیومد واسه ت از روزای قشنگ باهم بودنمون بنویسه .
یه سلام گرم و بهاری هم به دوستای گلم ، ایشاا... که سال خوبی داشته باشین و به هرچی که آرزوشو کردین برسین
خب بریم سراغ خاطرات دخملی :
عزیزم اول بگم سال تحویل بیدار بودی و سال 94 رو در کنار هم تحویل کردیم . ساعت های 11 شب بود که یه خردده خوابیدی و ساعت1 بیدار شدی وقتی که دیگه نخوابوندمت یه ذوقی کردی که نگو .
این عکس واسه بعد از سال تحویله که داری سال نو رو با خوردن شکلات شروع میکنی
اینم یه عکس سلفی که هلیا از خودش گرفته ، عکاسه دخترم
هلیا در حال نگریستن به ماهی های سفره .امسال از ترس اینکه به وسایل سفره هفت سین دست بزنی و خراب کنی ، یه سفره کوچیک و داخل یه سینی چیدم که اگه اجازه ندادی به یه جای دور از دسترس منتقل کنم ولی خدا رو شکر فقط نگااه میکردی.
هرکس می اومد خونه مون میگفت : هلیا دست نمیزنه ؟ وقتی میگفتم نه ، کلی تعجب میکردند.
یه روز که هوا خیلی خوب بود به همراه بابایی رفتیم روستای الازمن (alazman)و چند تا عکس گرفتیم خیلی قشنگ شدن
ویه روز دیگه تووی پارک
دختر قشنگم خاله اینا عید واسه مسافرت رفته بودن کاشان ، اینا رو واسه فاطمه زهرا خریده بودن . وقتی پوشیده بودی انقد ناز شده بودی که نگو
سفارش کردم هر کی رفت اون طرفا واسه ت بخره
و روز سیزده بدر ، هلیا نفس و مهراد جوجو در حال پفیلا خوردن
مامانی امسال دایی شون نیمه دوم عید اومدن اینجا تا چهاردهم بودن . با مهراد خیلی خوب ارتباط برقرار کردی و با هم باز میکردین . اگه یه لحظه کنارت نبود اینجوری دنبالش میگشتی و صداش میکردی . راستی گفتم صداش میکردی یادم اومد بگم ، دیگه تقریبا هرچی که بهت بگیم تو هم میگی ولی نه دقیقا همون کلمه رو ولی یه چیزی میگی که ما میفهمیم منظورت چیه . بیشتر کلمه ها رو هم مثل خودش ادا میکنی . ان شاا... یه پست مینویسم و تکام حرفات رو مینویسم
عزیز دلم اولین دندون کرسی ت 11 فروردین در اومد .بالا سمت راست دهانت و دومیش هم 15 فروردین بالا سمت چپ.خیلی اذیت شدی خیلی.انقد غصه خوردم تا در اومدن مواظبشون باش عزیزم
یه دونه مسواک انگشتی هم واسه خریدم تا دندونات رو مسواک کنم وقتی دارم مسواک میزنم ازم و میگیری و دوتا انگشتات رو میذاری اخلش و خودت مسواک میزنی .
از شیر خوردنت بگم که خیلی وابسته شدی ، یه جوری شیر میخوری که اصلا نمیتونم بین جمع بهت شیر بدم . دیگه اینا رو باید خصوصی به بگم
یه سری عکس دیگه هم هست که واسه ت بذارم ولی هرکاری میکنم فلش باز نمیشه . فعلا تا این پست پاک نشده ثبتش میکنم تا بعدا اون عکسای خوشگت رو هم واسه بذارم