هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

تولدت مبارک محمد سجاد عزیز

1393/2/19 17:14
نویسنده : مامان و بابا
1,264 بازدید
اشتراک گذاری

هلیای مامان ، بالاخره محمد سجاد جونی هم به دنیا اومد.یه نی نی ناز و خوشگل .

به مامان و باباش تبریک میگم ، ایشاا... خدا محمد سجاد عزیز رو واسه شون حفظ کنه و همیشه سایه شون بالا ی سر نی نی خوشگله باشه .

و دعا میکنم خدا به همه مامانای منتظری که عاشق نی نی هستن یه نی نی ناز و خوشگل بده .

اینم عکس محمد سجاد ناناز ، بگو ماشاا...

 

پسندها (3)

نظرات (5)

مامان خانمی
20 اردیبهشت 93 18:14
ممنونم از محبتت خاله جون مهربون
مامان و بابا
پاسخ
وظیفه بود گلم ، اینقدر خوشحالم از اینکه محمد سجاد گل صحیح و سالم به دنیا اومده که نگو خدا رو شکر
مامان ایلیان
22 اردیبهشت 93 2:36
سلامممممممممممممم مبارکه به سلامتی و خیر و خوشی، زیر سایه پدر مادرش بزرگ شه ایشالا. مامانی تو هم بدجوری سرت شلوغه، از این خانوم خانومای ما چه خبر؟ بابا میذاشتی این وروجک ما یه ذره بزرگ تر شه بعد میرفتی کلاس اخه. چطوری بهش شیر میدی وقتی نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ وای دلت تنگ نمیشه اون ساعاتی که نمیبینیش؟ حالا که رفتی بیا یه کلاس بافتنی هم برا ما اینجا بذار دستت درد نکنه فدات شم عکش گل خانومی هم یادت نره دیگه
مامان و بابا
پاسخ
سلام مامانی ، دلم واسه تون تنگیده ایشاا... گلم اینقد سرم شلوغه که نگو ، خودمم نمیدونم چه جوری کار هامو انجام میدم هلیا هم بد نیست چند شبه پدرم رو در آورده هر نیم ساعت از خواب بیدار میشه باید کلی تکونش بدم تا بخوابه ، شیکمش هم نزدیک 4-5 روز بود روی فاز شماره 2 نرفته بود که بالاخره دیروز رفت راستی جمعه واسه ش فرنی درست کردم یه کوچولو خورد شیر میدوشم توی شیشه واسه ش ، همچین دو دستی میخوره که نگو . تازه عادت کرده موقع خواب شیشه دستش باشهسر کلاس بیشتر یادداشت میکنم میام خونه میبافم ، اونجا از بس حواسم پیش هلیاس خودمم نمیدونم چیکار میکنم قصد داشم اینجا بافتنی ها رو بذارم ولی اصلا وقت نشد ، ایشاا... سر فرصتببوس ایلیانم رو
مامانی
23 اردیبهشت 93 2:41
خاک تو سرمممممممممممممممممممممم یعنی دیگه می می هاتو نمیگیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میکشمت !!!!!!! بزن اروم اروم به کونش خوابش میبره دوباره. ایلیان الان چند هفته ای هی را به را از خواب بیدار میشه باید بزنم به کونش یا پشتش بخوابه عکس دخملی میخوام اخه، ببینم دُنده شده، وقت ازدواجش اومده یا نه والا من که هیچ کاری نمیکنم اصلا وقت ندارم بیام اینجا، چه برسه به تو که 7 کلاس مختلفم میری بیا بنویس چیا یاد گرفته خوب ذوق و شوق دارم برا بچم کلی ببوسش، ایشالا تو کل زندگیت موفق باشی مامانی زرنگ خوش به حال هلیا پس کلی لباسای خوشمل براش میبافی
مامان و بابا
پاسخ
خدا نکنه مامانی،خیلی به سختی قبول میکنه ، باید اینقد گشنگی بکشه تا راضی بشه هلیا یا باید شیشه دستش باشه تا بخوابه یا اینکه یه ساعتی با کالسکه توی خونه رژه بره .که این آخری وظیفه ی همسریه میخوای بیای خواستگاری کلاس رفتن منم اصرار همسری بود . واا... هنوز واسه هلیا هیچی نبافتم ولی یه لباس خوشمل دوختم واسه ش. فعلا دارم واسه شوهری ژیله میبافم ، میبینی تو رو خدا توی این گیر و دار چیکار میکنم
الهام مامان امیر علی جون
24 اردیبهشت 93 11:30
آرزویم این است : نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد و تو را دوست بدارد به همان اندازه . . .
خاله مینا
25 اردیبهشت 93 22:25
آخی عزیزم ماشالا ماشالا ماشالا ب این نی نی ناز ک اینقد خوشگل ونازه خدا واسه مامانش ک متاسفانه من نمیشناسمش حفظش کنه
مامان و بابا
پاسخ
مرسیییییییییییییییی مینا جونی ، شرمنده م به خدا که چند وقته بهت سر نزدم مینا جونم وبلاگ محمد سجاد گل به نام قند و عسل توی لینک هام هست ممنون که بهمون سر میزنی ، دوست دالم