هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

اولین های هلیا و 5 ماهگی عروسکم

1393/4/8 13:49
نویسنده : مامان و بابا
1,013 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام ، صد تا سلام

ما برگشتیم دوستای گلم ، این مدت به همه تون سر زدم ولی بگم از این موزیلا که جرئت نمیکنم یه کلیک کنم با هر کلیک صفحه ست که باز میشه ، آخر سر هم کامپیوتر هنگ میکنه و هلیا بیدار میشه و وقت شام و نهار و .... کلا دیگه خاموش میکنم و میرم .

به وبلاگ همه دوستای گلم سر میزنم ولی کلیک روی قسمت نظرات همانا و باز شدن صفحات بیشمار همانا ، جالبه همه جور صفحه ای باز میشه جز صفحه نظرات .

شرمنده همه دوس جونیای خودم هستم.

الآن هم یه دو باری هنگ کرد و خاموش شد و مجبور شدم از یه جاهایی دوباره تایپ کنم

هلیای من خوبی فدات شم . این چند وقت که گذشت و نیومدم واسه ت بنویسم اینقده شیرین شدی که نگو . مامان فدات شه الهی

5 شنبه وقتی فقط 4 ماه و 29 روزت بود 5 بار پشت سر هم غلتیدی الهی قربونت برم دوست داشتم بخورمت دیگه از اون موقع به بعد خیلی کم به پشت میخوابی همه ش روی شیکمی و اگه من و بابایی رو نبینی یا گریه میکنی یا با صداهایی ک از خودت در میاری صدامون میکنی .

همون روز هم واسه اولین بار پاهای کوچولوت رو بردی سمت دهانت و شروع کردی به خوردن زیاد این کار رو نمیکنی ولی اگه یادت بیاد دیگه هیچی .

دختر قشنگم یادته گفتم موقع خوابیدن اذیت میکنی ، بعد از ظهر 23 خرداد بود که واسه اولین بار بهت پستونک دادم دو دقیقه نشد که خوابت برد ، پستونک به دادم رسید . الآن موقع خوابیدن یا با شیر خوردن میخوابی یا اینکه میذارمت روی پا ، به همراه پستونک و لالایی اینقد تکونت میدم تا بالاخره خوابت ببره .

شبا هم خدا رو شکر ، گوش شیطون کر خوب میخوابی ، ولی اینقده غلت میزنی که نگو . نیمه های شب که بیدار میشی باید بغلت کنم که بخوابی ، چند شب عادت کرده بودی می اومدی روی دستم میخوابیدی ، شیر هم میخوردی بعدش فکر کن باید لپم رو روی لپت میذاشتم تا بخوابی، حالا فک کن توی اون شرایط کی میتونه بخوابه ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1

قند عسل مامان ، امروز میخواستیم بریم تا گوش های خوشگلت رو واسه گوشواره سوراخ کنیم ، ولی دکتر نبود و واسه فردا ساعت 12 و ربع نوبت گرفتم ، خدا کنه اذیت نشی قربونت برم.

نفس مامان ، 5 ماهگیت مبارک گلکم ، ایشاا... همیشه صحیح و سالم باشی دختر من .

راستی عسلم ، دیروز واسه اولین بار حریره بادوم واسه ت درست کردم ولی اصلا دوست نداشتی ، تو رو خدا بخور تا قوی بشی

ناناز مامان ، امروز اول ماه مبارک رمضانه ، بابایی روزه گرفته شما هم باید دختر خوبی بشی و بعد از ظهر لالا کنی تا بابایی بتونه استراحت کنه . الهی فدات شم که داری صدام میکنی حتما قبول کردی که بعد از ظهر بخوابی ، آفرین دختر گل من

یه خبر خوب دیگه اینکه ، خاله نوشین هم مامان شد  هوررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خدایا شکرت ، نمیدونی وقتی که شنیدم چقد خوشحال شدم .

نوشین جونم دوست خوبم ، ایشاا... نی نی کوچولوی خوشگلت صحیح و سالم به دنیا بیاد ، بازم بهت تبریک میگم ، خدا کنه دو قلو باشه خندونک ایییییییییییییییییییییییییییییییی جونم چی میشه

راستی دوستای گلم چند سری اومدم آموزش عروسک هلیا رو بذارم ولی بخاطر اشکالات پیش اومده ای که گفتم موفق نشدم ، ولی حتما میذارم ، همه چیزش آماده ست .

حالا بریم سراغ عکسای هلیا نفس

بفرمایید ادامه مطلب

 

هلیا جون

 

هلیا جون

هلیا در باغ بابای بابایی

هلیا جون

 

هلیا جون

 

هلیا جون

 


هلیا جون

 

هلیا جون

پسندها (3)

نظرات (18)

مامان دلنیا
8 تیر 93 20:29
سلام عزیزم خوبی ؟هلیاجونی خوبه؟ 5ماهگیت مبارک عسل خانوم.ایشالله 120 ساله شی. اولین غذای کمکی نوش جونت . خوشکل خانوم بخور که کپل مپل شی بعد بیام بخورمت. فدای صورت ماهت هزار ماشالله کلی بزرگ شدی . مامانی خب زود به زود عکساتو نمیذاره که عکسات ماشالله خیلی خوشکل شده .چه جای باصفایی چه لباس نازی پوشیدی عزیزم. راستی اولین ماه رمضونت مبارک مامانی واسه شمام مبارک .التماس دعا
مامان و بابا
پاسخ
ممنون گلم ، همه خوبیم ، شما چطورین ، عباداتتون قبول .مسافرت خوش گذشت ؟دلمون تنگ شده بود واسه تون. خدا کنه غذاشو خوب بخوره ، آخه بچه های فامیل همسری خیلی بد غذا میخورن ، باید به زور به خوردشون داد.همه میگن بزرگ شده ولی خودمون متوجه نمیشیم خدا نکنه عزیزم ، راستش اصلا وقت نمیکنم عکساشو بذارم ، شرمنده شما هم هستم که دیر به دیر بهتون سر میزنم ، تو رو خدا ببخشید لباسش کار خودمه مامانی اگه خیاطی بلدی توی گوگل سرچ کن کریت پارچه خیلی مدل میاره واسه ت ، من جلوی لباس هلیا رو کریت کار کردم ، پشتش هم کش دوزیه ، کلا دو تا مستطیل بیشتر نیس ، دو ساعته تموم شد
نوشین
9 تیر 93 12:11
ممنونم مامان هلیا عزیزم. عزیزم دعاهای شما باعث شد خدا بهم رحم کنه امیدوارم این دوران به زودی بگذره و منم جواب بگیرم و نی نی کوچولو رو بغل کنم. آجی جونم یه کم استرس کوچولو دارم اونم اینه که میگم نکنه فقط ساک حاملگی باشه و نی نی نباشه آزمایش خون هم دادم مثبت بود ولی میترسم...حالا چهارشنبه وقت دکتر دارم ببینم برام سونو مینویسه ببینم خیالم راحت بشه دعا کن برام عزیزم بازم خیلی خیلی ممنون
مامان و بابا
پاسخ
خواهش میکنم گلم ، ایشاا... برسه روزی که نی نی کوچولو به دنیا بیاد و خیالت راحت راحت شه . بغلش کنی ، ببو سیش ، وووووووووووووووووووی ببریش حموم (اینقده خوووووووووووووووووووووووبه) دوران حاملگی خیلی حساسه ، سعی کن خودت رو آروم کنی و استرس نداشته باشی عزیزم . درکت میکنم ولی تو رو خدا آروم باش ، ایشاا... که یه نی نی ناز تو دلی داری که آماده ست تا بپره بغل مامان و بابای نازش . به خدا توکل کن آجی جونی رفتی دکتر حتما بهم خبر بده ، منتظرما حتما دعا میکنم واسه ت گلم ، راستی یه وقت روزه نگیریا واسه نی نی مون ضرر داره
نوشین
9 تیر 93 12:13
دخملیه گلت چقدر خوش خنده و شیرینه عسلی شده واسه خودش خیلی دوستون دارم از خدا براتون سلامتی و آرامش می خوام راستی ماه رمضون برای ما روزه خورا هم مبارک
مامان و بابا
پاسخ
لطف داری عزیز دلم ، ما هم شما رو دوست داریم ایشاا... شما و نی نی کوچولو هم همیشه صحیح و سالم باشین به سلامتی هر چی روزه خوره
نوشین
9 تیر 93 12:14
وای دلم چقدر باغ و سر سبزی میخواد یه کم حال و هوام عوض شه ولی نمیشه تو این شرایط هیشه به گردش
مامان و بابا
پاسخ
خونه پدر شوهری خیلی باصفاست ، جلوی خونه شون سبزی کاشتن و پشت خونه پر از درخته ، ولی نمیگم چه میوه هایی دارن تا یه وقت هوس نکنیایشاا... نی نی که دنیا اومد سه تایی میرین گردش
مامان فرخنده
10 تیر 93 9:51
اي جان عزيززززززززززززم چه بزرگ شدي خاله جون خانم شدي
مامان و بابا
پاسخ
لطف داری خاله جون ، فرخنده جونم عکسای تولد ملیسا جونی رو دیدم ولی هرکاری کردم نشد نظر بذارم مامان شدن آیدا جون هم مبارک ایشاا... نی نی آیدا جون و نوشین جون دوستای گلم صحیح و سالم دنیا بیان
مامان دلنیا
10 تیر 93 12:10
خواهش میکنم عزیزم .افرین مامانی خیلی خوشکل شده . متاسفانه بلدنیستم .ولی علاقه دارم.مرسی از راهنماییت. عبادات شما هم قبول باشه. بچه ها اولش همینطورن .چون واسه باراوله مزه ها رو میچشن. دلنیا هم اینطوری بود . البته فرنی خیلی دوس ندارن . ایشالله بعدا سوپ واسش درست کنی با اشتها میخوره. بابایی دلنیا هم بد غذاس.وقتی دلنیا واسه غذا ذوق میکنه باباش میگه به مامان شکموش رفته دشمنت شرمنده گلم . هلیای نازمونو ببوس فداش بشم.بووووووووووووووووووووووس
مامان و بابا
پاسخ
ایشاا... یاد میگیریخدا کنه سوپ دوست داشته باشه . بچه ها غذا بخورن اشکالی نداره به مامانای شکموشون برن شما هم دلنیا عسلی رو حسابی ببوسینش ، خیلی دوستون دارم
♥پرنیان♥مامان متین
11 تیر 93 12:55
سلام خواهری جون.. از طرف من قندکو حسابی بچلون..ای جوووون دلمم نمیاد عزززززززززززززززززززززیزززززززززززززززززززززم.. خدا براتون نگهش داره ببوسش شادو سلامت باشین همیشه دوستم
مامان و بابا
پاسخ
سلام اجی جونم، حتما عزیزم مرسی پرنیان جونم ، ان شاا... شما هم همیشه سالم و سلامت باشین عباداون قبول ، واسه ما هم دعا کنین
آزاده مامان بردیا
11 تیر 93 13:04
ای جان چه عسلی شده برا خودش خدا حفظش کنه
مامان و بابا
پاسخ
مرسیییییییییییی مامان جون مهلبون ، بردیای نازمو ببوسین
نوشین
12 تیر 93 13:25
آجی جونم خصوصی رو چک کن
مامان بهراد
13 تیر 93 18:44
هلیا جون تولد 5 ماهگیت مبارک باشه عزیزم پسری من که اصلا" پسونک دوست نداره چند بار امتحان کردم هی پرتش میکنه بیرون من هنوز شروع نکردم به غذا دادن به بهراد گفتم بزارم شش ماهش تموم بشه بعد شروع بکنم.
مامان و بابا
پاسخ
ممنون عزیزم ، هلیا پستونکش رو خیلی دوست داره ، ما هم مجبور شدیم بهش بدیم ، اخه موقع خوابیدن خیلی اذیت میکرد بهتره که بهراد جونم پستونک نمیخوره هلیا خیلی کم شیر میخوره ،شبا از گرسنگی نمیتونست بخوابه ، خیلی دوست داشتم تا 6 ماه شیر خودم رو بخوره ، اصلا سیر نمیشد من از اول 4 ماه شروع کردم الآن هم باید بخوابه و توی خواب شیر بخوره
نوشین
13 تیر 93 19:03
ممنونم عزیزم خیالم راحت شد بهم گفته بود مانیتور 8 هفته رو نشون میده پس الان 8 هفته و 2 روزه تا 12 هفته .توکل به خدا گلم شما هم برای من دعا کن محتاج دعای شما هستم یه کم که بهم ترس افتاد این بود که بهم گفت مشکوکه صدای قلب 10 روز دیگه بیا سونو شو ببینم حالا مامانم میگه باید زیر دلت مثل نبض بزنه این نشونه ضربانه قلبه ولی زیر دله من مثل نبض نمیزنه
مامان و بابا
پاسخ
حتما گلم ، توکلت به خدا باشه ، ایشاا... که نی نی تو راهی مون صحیح و سالم میچسبه به دل مهربونت . هنوز زوده که زیر دلت بزنه ، البه دختر دایی من که با هم حامله بودیم زیر دلش حدود دو ماهگی میزد ، ولی من خیلی دیر متوجه شدم ، حدود سه ماهگی . یه چیز دیگه اون نبض بچه نیست ، صدای بزرگ شدن رحمه تا جا واسه نی نی باشه
الهام مامان امیرعلی جیگر
14 تیر 93 18:00
-------- _________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-'شاد باشي مهربون ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____) ماه مبارک رمضان مبارک
مامان و بابا
پاسخ
ماه رمضان شما هم مبارک ، مامانی.عباداتتون قبول
مامان خانمی
16 تیر 93 15:49
چه عروسکی شدی قربونت برم
مامان و بابا
پاسخ
لطف داری گلم ، خدا نکنه
مامان هلیـــــــــا
18 تیر 93 23:08
هلیا جون 5 ماهگیت مبارک عزیزم ماشاله کلی فرق کردی و بزرگ شدی قربونت برم
مامان و بابا
پاسخ
مرسییییییییییییییییییییییی خاله جونخدا نکنه عزیزم ، هلیا جونم رو ببوسین مامانی
♥پرنیان♥مامان متین
20 تیر 93 13:19
.......♥#########♥ .....♥#############♥ ...♥###############♥ ..♥#################♥..................♥###♥ ..♥##################♥..........♥#########♥ ....♥#################♥......♥#############♥ .......♥################♥..♥###############♥ .........♥################♥################♥ ...........♥###############################♥ ..............♥############################♥ ................♥#########################♥ ..................♥######################♥ ....................♥###################♥ ......................♥#################♥ ........................♥##############♥ ...........................♥###########♥ .............................♥#########♥ ...............................♥#######♥ .................................♥#####♥ ...................................♥###♥ .....................................♥#♥ .......................................♥ .......................................♥ .....................................♥ ...................................♥ .................................♥ ..............................♥ ............................♥ .........................♥ ......................♥ ..................♥ .............♥ .........♥ ......♥ .....♥ .......♥ ..........♥ ..............♥ ...................♥ ..........................♥ ...............................♥ .................................♥ .................................♥ ..............................♥ .........................♥ ..................♥ .............♥ .....♥ ...♥ پنجمین ماهگرد ناناز مبارک
مامان و بابا
پاسخ
ممنون پرنیان عزیز
♥پرنیان♥مامان متین
27 تیر 93 13:21
000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________**
مامان ستیا
27 تیر 93 17:07
ماشالا خدا حفظش کنه. دخملی در مزرعه...
مامان و بابا
پاسخ
ممنون مامانی ، بازم به ما سر بزنین خوشحال میشیم
نوشین
28 تیر 93 16:06
ممنونم عزیزم باورت نمیشه این چند وقت اصلا خودم نبودم همش نگران
مامان و بابا
پاسخ
میفهمم چی میگی گلم ، منم دل تو دلم نبود ، جرئت هم نمیکردم ازت سوال کنم . خدا رو شکر که همه چی خوبه