هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

اندر احوالات این چند وقت

1393/7/5 15:56
نویسنده : مامان و بابا
1,144 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صدتا سلام ، سلام به همه ی دوستای خوبم ، حسابی دلم براتون تنگ شده ، به وب همه تون سر میزنم ولی اصلا وقت نمیکنم نظر بذارم ، پاییز همه تون مبارک .

یاد اون روزا بخیر ، همه ش آرزو میکردم یه کیفی اختراع بشه که چرخ داشته باشه و من مجبور نشم سنگینیش رو حمل کنم که بالاخره اختراع شد ، کاش یه چیز دیگه از خدا میخواستمخندونک

حالا بگم از این یه ماه که نبودیم ، روز به روز به شیطنت های هلیا اضافه میشه و من حتی بعضی روزا وقت نمیکنم موهام رو شونه کنم و میمونه واسه ظهر که همسری بیاد و من بتونم به خودم برسم و حد اقل دستی به موهای پریشونم بکشم ، بقیه ش پیشکشخندونک

هلیای مامان سلام قند عسلم ، سلام زندگی مامان ، عشق کوشولوی من خوبی فدات شم ، با همه ی فضولیات خیلی خواستنی هستی .

خدا نکنه که جایی بریم همه ش باید بغل خودم باشی ، اگه کسی به زور بگیردت اینقد گریه میکنی که بنده خدا رو از کرده ش پشیمون میکنی ، البته بگم که من حسابی میذوقم . حد اقل میفهمم که دوسم داری .

5 شنبه که عزیز روضه خونی داشت از ساعت 11 که رفتیم اونجا تا 6 غروب که برگشتیم همه ش بغل خودم بودی . بغل هیشکی نمیرفتی .

الهی قربونت برم ، 13 شهریور با هم رفتیم آتلیه و عکس گرفتیم ، فایل عکسات رو از خانوم عکاس گرفتم ، عکس هدر و پروفایل وبلاگت واسه اون روزه .

 

18 شهریور هم سومین سالگرد عروسی من و بابایی بود . مبارکمون باشه . و امسال هم اولین سالی بود که این روز قشنگ رو با شما جشن میگرفتیم .ولی چه جشنی ....

هنوز کادوم رو از بابایی نگرفتم ، قول یه فبلت رو داده هنوز درگیر اینیم که چه برندی بگیریم ، z ultra رو انتخاب کردیم ولی هنوز دو دلیم.دوست جونیا اگه میشه راهنماییم کنین

داشتم میگفتم مامانی ، از اونجایی که بابایی لب به کیک های ازاری و کلا غذا های بیرون نمیزنه ، مامانی دست به کار شد و یه کیک خوشمزه درست کرد

کیک

خیلی سریع و به تنهاییعینک شمعهارو فوت کردم و کیک رو بریدم تا یه موقع اتفاقی واسه شما نیفته . و کیک رو آوردم که بخوریم .

اولش خوب بود ولی بعدش رو به روایت تصویر خودون ببینینتعجبتعجبخندونکخندهگریهگریه

هلیا جون

 

هلیا جون

 

هلیا جون

 

هلیا جون

 

هلیا جون

 

من و بابایی نمیدونستیم چیکار کنیم ، من عکس میگرفتم و بابایی هم کلی فیلم ازت گرفت . شب قشنگ و به یادموندنی ای بود گلم

خدایا شکرت

عسلم امروز ساعت 5 نوبت گرفتم واسه ت تا گوشهات رو واسه گوشواره سوراخ کنیم ، خیلی استرس دارم  .کم کم باید آماده شیم

راستی وقتی 5ماهه بودی یه سری بردیمت واسه سوراخ کردن گوشات ولی دکتر گفت کوچیکه و امکان داره بعدا جابه جا بشه

پسندها (3)

نظرات (6)

مامان خانمی
5 مهر 93 17:40
ایشالله عروسش کنی مامان جون
مامان و بابا
پاسخ
ایشاا... عزیزممرسی از محبتت خانومی محمد سجاد جونم رو ببوسین مامانی
مامان فرخنده
6 مهر 93 7:44
سلام ماماني سالگرد ازدواجتون مبارك باشه ساليان سال دركنار هم وهليا نفس خوشبخت زندگي كنيد واون تمام كيكهارا برداره بريزه زمين قيافه ات چقدر ديدني شده بود عكسهاي آتليه اش را بذار عكس بالاي وبش خيلي قشنگه اميدوارم ميخواد گوشش را سوراخ كنه اذيت نشه وزياد گريه نكنه
مامان و بابا
پاسخ
سلام عزیزم ، مرسی فرخنده جونم ، ایشاا... نمیدونسم بخندم یا گریه کنم ، کل خونه کیک شده بود عکس های آتلیه ش هنوز آماده نشده ، فایلی که دارم عکساش روتوش نشده ست ، ولی به روی چشم حتما چشای قشنگت ناز میبینه گلم خدا رو شکر زیاد گریه نکرد ، همون یه لحظه بود
♥ مامان مهیلا ♥
6 مهر 93 14:08
سلام آخ که دلم واسش یه ذره شده بود عکساش خیلی نازن راستی ماشالله از سری قبل تپل ترشده خدا حفظش کنه سالگردازدواجتون هم مبارک
مامان و بابا
پاسخ
سلام عزیز دلم، لطف داری گلم خداکنه خواهری ، من که همه ی هم و غمم شده سلامتی هلیا و قوی بودنش مرسی عزیزم
الهه مامان ارمین
7 مهر 93 9:55
سلام دوست خوبم سالگردتون مبارک باشه انشالا همیشه شاد و سلامت باشید فدای گوشای کوچیکش با گوشواره چی میشه
مامان و بابا
پاسخ
سلام عزیزم ، ممنون گلم خدا نکنه خواهری ، گوشاش خیلی ناز شدن
نوشین
8 مهر 93 11:54
سالگرد ازدواجتون مبارک انشاا.. به زودی زود4 نفره بشید این دخمل بلای ما که هر روز خوردنیتر میشه به خدا نمیدونی چقدر دوسش دارم قربونش برم مواظبش باش
مامان و بابا
پاسخ
مرسی نوشین جونم ایشاا... ولی نه اینقد زود که گفتی ممنون از لطفت دوستم ، شما هم مواظب عسلی خاله باشین
نوشین
8 مهر 93 19:33
نگاه چیکار کرده این عسله خاله اگه پیشت بودم یه بوسه محکم ازت میکردم انقدر تو شیرینی عشقه خاله
مامان و بابا
پاسخ
آآآآآآآآآآآآیییییییییییییییییییییییی یواش خاله جون ، به مامانم میگم تلافی کنه