مادرانه
قند عسل مامان ، کوچولوی من ، عروسکم مامانی بازم با تاخیر اومد ولی با دست پر اومدم
شنبه من و شما و بابابزرگ و عزیزجون رفتیم علم بندان عمه من (الهی مامان فدای اون لگد زدنات بره ، صبح با لگد هات از خواب بیدار شدم وقی به بابایی زنگ زدم گفت : دخترم گرسنه شده یه چیزی بخور ، منم زودی رفتم میوه خوردم دیگه لگد نزدی ، ولی الآن دوباره شروع کردی برم یه گلابی بردارم بیام ، منتظر مامانی باش جایی نریا ............................................
عشق من ، مامانی اومد ولی یادش رفته بود هروقت گلابی میخوره شما بیشتر تکون میخورین ، آخه مثل مامانی گلابی خیلی دوست دارین
الهی مامان دورت بگرده ، عاشق این تکون خوردن هاتم وقی تکون میخوری فقط خداروشکر میکنم که تو رو به ما داده
من و بابا خیلی دوست داریم واسه اومدنت لحظه شماری می کنیم ، بابایی همه ش میگه تموم شد 2 ماه دیگه بیشتر نمونده
عزیزم ، چند شب پیش وقتی رفته بودیم هیئت ، یه خانومی میگفت واسه همه اونایی که نی نی ندارن دعا کن آخه 6 سال منتظر یه کوچولوییم . دختر مامان اون شب خیلی توی فکر بودم آخه وقتی من و بابایی تصمیم گرفیم یه فرشته کوچولو رو به خونمون دعوت کنیم خدای مهربون سر یک ماه تو رو به ماداد ، با این حال همون یک ماه کلی استرس داشتیم ، ولی اون خانوم 6 سال منتظر یه کوچولو بود خیلی سخته . از وقتی که خدا تو رو به ما داده بیشتر یاد اون مامانای منتظر میفتم و واسه همه شون دعا می کنم ، مامانم شما به خدا نزدیک تری خدا دعای کوچولو ها رو زودتر برآورده میکنه ، الهی قربونت برم واسه همه مامانای منتظر دعا کن
عزیز دل مامان و بابا ، دیروز بابایی مدرک مهندسی شو از نظام مهندسی گرفت و واسه شما یه هدیه خرید یه عروسک ناز که آهنگ *آهویی دارم خوشگله* رو میخونه .
فرشته مامان ، هر وقت زمینی شدی خودت واسه ش یه اسم انتخاب کن .
این سربند رو هم عمه من واسه شما از حرم امام رضا (ع) سوغات آورده ، دستشون درد نکنه