10 ماهگی هلیا و شیرین زبونی هاش
سلام همه زندگی مامان ، سلام قشنگم ، امیدم ، میوه دلم .
خوبی ؟خوشی؟
من که خیلی خوبم ، خیلی . آخه دارم بزرگ شدنت رو میبینم .روز به روز شیرین تر شدنت رو درک میکنم .وبا نفس هات زندگی میکنم
وقتی میخوابی منم کنارت دراز میکشم و بهت نگاه میکنم ، دستات رو توی دستم میگیرم و حسابی مبوسمشون . موهات رو نوازش میکنم ، لپ های خوشگلت رو میبوسم . بیشتر وقتا هم که توی بغلم میخوابی حسابس میچسبونمت به خودم و با صدای تاپ تاپ قلبت منم میخوابم . یادم میاد پارسال این موقع توی شکمم بودی و حسابی ورجه وورجه میکردی. ولی امسال دارم با چشام قد کشیدنت رو میبینم .
الهی قربونت برم که واسه خودت خانومی شدی گلم . چهار دست و پا رفتن رو کلا گذاشتی کنار . هرجای خونه که باشی وایمیسی و شروع میکنی به راه رفتن . چشم و گوش و دماغ و دهان رو خوب میشناسی و هروقت ازت سوال کنیم سریع نشون میدی . اگه اعضاء شخص خاصی رو ازت بخواهیم طرف رو بیچاره میکنی از بس گوش و دماغش رو میکشی و انگشت تو چشمش میکنی .
وقتی بهت میگم هلیا زبونت کو ؟
زبونت رو میاری بیرون و نشون میدی ، اون موقع ست که هرکی اونجا باشه کلی قربون صدقه ت میره . من که جای خود دارم.
قند عسلم ، الآن چند وقتی میشه که بن بن بن ت ( عمرا کسی واسه اولین بار بتونهه بخونه ) رو در آوردم که باهاشون بازی کنی و قبل از این کار بابایی دور اونایی که لازم بود رو چسب زد تا پاره نشن ، که اگه این کار رو نکرده بودیم الآن هیچی از کارت هات نمونده بود .
ساعت ، توپ ، چشم ، دست و پا رو یاد گرفتی و هروقت یکی شون رو ازت بخواهیم بهمون میدی .
مثل این عکس که من ساعت رو ازت خواستم . و گشتی و پیداش کردی و در آخر هم دادیش به من
در این عکس .: هلیا جون ، نفس مامان و بابا تا این لحظه ، 10 ماه و 6 روز سن دارد :.
الآن دو روزه که دو تا کلمه جدید یاد گرفتی اگه چیزی رو بخوای میگی بیدِّ
و هر وقت که جایی بخواهیم بریم میگی بیم و جای رفتن رو هم خودت با اون انگشت های کوچولوت مشخص میکنی.
پنج شنبه داشتم بهت بیکوییت میدادم , که وقتی راه می رفتی از دستت افتاد ، بهت گفتم هلیا بیسکوییتت کو ؟
تو هم گشتی دنبالش و گفتی بی سی سی
اینقده ذوق کردم که می خواستم بخورمت ولی آبرو داری کردم
اینم یه عکس از زمانی که میخواهی بلند شی و راه بری ، این رند انقدر سریع اتفاق میفته که نمیشه ازش عکس گرفت واسه همین از روی فیلمت عکس گرفتم
در این عکس .: هلیا جون ، نفس مامان و بابا تا این لحظه ، 10 ماه و 17 روز سن دارد :.
و این هم مروارید های گلم
ودر این عکس .: هلیا جون ، نفس مامان و بابا تا این لحظه ، 10 ماه و 18روز سن دارد :.
و این عکس هم از اولین خرابکاری هات
هلیا جونم این رو بدون که من و بابایی عاشقانه دوست داریم .
راستی گلم فردا روضه خوانی داریم ، پارسال وقتی روضه خوانی داشتیم شما توی دلم بودی ، دلم شکست و واسه نی نی دار شدن همه دوستام دعا کردم و نذر کردم
خدا رو شکر یکی از دوستام نی نی کوچولوش به دنیا اومده و یکی از دوستای نی نی وبلاگیمون هم نی نی کوچولوش تو راهه .
واسه ادای نذرم قراره حلوا اوماج درست کنم ، آردش رو آماده کردم و ایشاا... فردا میپزم .
ان شاا... خدا حاجت همه رو برآورده به خیر کنه .
التماس دعا عزیزانم