هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

روز شماری واسه اومدن فرشته کوچولومون شروع شد

1392/10/13 0:14
نویسنده : مامان و بابا
307 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته نازم ، سلام دختر نازم الهی قربونت برم من

 ماهگیت مبارک مامانی . دیگه کم کم داره انتظار من و بابایی تموم میشه 1 ماه مونده که ببینیمت .

ولی انتظار خیلی سخته مامان ، بابایی الان یه هفته س که میشمره میگه من میدونم دخملی دی به دنیا میاد .

الآن هم ممنوع کرده که تنهایی جایی برم . هر چی می گم زوده می گه زود نیست شما از کجا میدونین

دخملی من ، آخرین تاریخ پریودیم ، تاریخ زایمان رو 13 بهمن گفته ، اولین سونوگرافی گفته 8 بهمن ، دومین سونو هم 4 بهمن !!!!دکترم هم میگه احتمال داره دی ماه  به دنیا بیاد !

دکترم 4 بهمن رو واسه تاریخ زایمان انتخاب کرد .

حالا یه سونو دیگه هم دارم این سری هم فکر کنم یه چند روزی تاریخ زایمان رو عقب تر بزنه .

گل مامان و بابا ، این هفته بابایی 5 شنبه هم رفت سر کار . میگه می خوام واسه آخر ماه که دخملی میاد بیکار باشم ، این یه هفته کار 3 هفته رو انجام داده !!!!!!!! بابایی هم اکتیو اگه هفته دیگه هم بره تا آخر ماه کاری نداره .

عزیزم ، این چند روز تحمل وزنم خیلی برام سخت شده ، چند روزی هم هست که پاهام به شدت درد میکنه ، موقع نشستن و بلند شدن بایدبابایی دستمو بگیره وگرنه نمیتونم .

خیلی دوس دارم پیاده روی کنم ، دیروز با عزیزجون رفتیم خونه خاله شون . ولی از زمانی که اومدم درد پاهام بد تر شد .

بابایی میگه منم استرس دارم . میگم شما واسه چی من میخوام زایمان کنم

میگه شما که روی تخت دراز کشیدین من اون بیرون استرسم از شما بیشتره

دیدم راست میگه قربونش برم .

قند عسلم ، توی همه کتابا نوشته جنین ماه آخر تکون هاش کمتر میشه ، ولی تکون های شما کمتر که نشده هیچ بیشتر هم شده

ولی خیلی شیطونی ، کلی تکون میخوری تا بابایی میاد فیلم بگیره ازت   انگار نه انگار که خبری بوده یه جوری آروم میشی که نگو

فقط شارژ دوربین تموم میکنی!

نفس مامان ، من و بابایی خیلی منتظرتیم . همه خونه رو مرتب کردیم ، وسایل اضافه رو از اتاقت جمع کردیم ، لباس های سایز بزرگت رو هم از داخل کشوهات برداشتیم . به قول عزیزجون همه چی رو آماده کردیم .

اون طفلی هم خیلی استرس داره ، همه ش خوابتو میبینه و زودی زنگ میزنه تعریف می کنه . چند شب پیش هم خواب دیده بود به دنیا اومدی رفتیم بیمارستان ولی چیزی بهش نگفتیم .

گفتم ، مامانم به شما نگیم پس با کی میریم !

قند عسلم ، بابایی دیگه نمیذاره وی خونه کاری انجام بدم ، صبح که میخواست بره گفت دست به ظرفا نزن خودم میام میشورم ، صبحا هم که نیست چند بار زنگ میزنه خبر من و شما رو میگیره .

اگه بابایی زود تر بیاد شاید بعد از ظهر بریم دکتر .

( الآن بابایی زنگ زد گفت تقریبا کارش تموم شده و تا یه ساعت دیگه میاد )

مامانی خیلی استرس دارم ، همه ش درد زایمان جلوی چشمامه ، ولی وقتی به این فکر میکنم که بعدش قراره صدای گریه شما رو بشنومو ببینمت کلی ذوق می کنم

همین الان توی رویاهام میبینم که بعد به دنیا اومدنت و بوسیدنت دیگه دردی ندارم ، اون دردی که منو به تو میرسونه تبدیل میشه به شیرین ترین دردی که تا حالا کشیدم .

عزیزم ، مامانی حاضره به خاطر دیدنت هر کاری انجام بده . اون سه ماه اول بارداری که حالم خیلی بد بود کلی اذیت شدم ، هرماه وزن کم میکردم ، هر کی منو میدید دلش میسوخت .

بابایی میگه اون درد ها رو تحمل کردی درد زایمان که چیزی نیست ، چند ساعته تموم میشه .

اون سه ماه همه درد ها رو کشیدم مامانی . سر درد ، معده درد ، سوزش معده ، حالت تهوع افتضاح و... .

بعضی وقتا میگفتم خدایا خسته شدم دیگه نمیخوام ، ولی باز سریع میگفتم خدایا غلط کردم ، یه چیزی گفتم . نشنیده بگیر. من نی نی م رو دوست دارم خیلی خیلی زیاد .

عسلم من و بابایی خیلی خیلی منتظرتیم . دوست داریم زودتر بیای و بگیریمت بغلمون ، با هم بریم بیرون ، بازی کنیم ، لباسای ناناز تنت کنیم ، موهاتو شونه کنیم ...

خداجونم ازت ممنونم که منو قابل دونستی و اجازه دادی مواظب یکی از فرشته های نازت باشم ، قول میدم همیشه مواظبش باشم و نذارم آب توی دلش تکون بخوره ، خدا جونم کمکم کن .

خدای خوبم ، کمکمون کن تا این یه ماه هم به خوبی تموم بشه و فرشته ای که بهمون دادی ، صحیح و سالم زمینی بشه 

آمین

 

 

دخترم ، من و بابایی عاشقتیم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

نوشین
5 دی 92 17:27
سلام مامان نفس عزیزم گریم گرفت گریه خوشحالی عزیزم دخترت چقدر بهت نزدیکه چیزی نمونده بیاد پیش مامانه نازش نفس جون دوست خوبم موقع به دنیا اومدنه دختر نازت یادت نره منه حقیرو دعا کنی
مامان و بابا
پاسخ
نوشین جون ، عزیزم ان شاا... روزی برسه که ببینیم فرشته ناز شما هم داره زمینی میشه به خدا خیلی واسه ت دعا میکنم دوست خوبم
نوشین
5 دی 92 17:32
راستی نفس جون تا جایی که شنیدم سوزش معده برای این هست که نی نی کوچولو مو داره زیاد یا کمشو نمیدونم ولی میدونم مو داره و اون باعث سوزش معده میشه سالم باشه
مامان و بابا
پاسخ
آره گلم ، منم شنیدم الآن هم بعضی وقتا حال تهوع میگیرم ولی من سه ماه اول بارداری تهوع خیلی شدیدی داشتم ، یه جایی خوندم باعث میشه هوش نی نی زیاد شه خدا کنه مو زیاد داشته باشه
نوشین
5 دی 92 17:36
نفس جون این آدرسه یه وبلاگ دیگم هست البته ربطی به نی نی نداره خوشحال میشم بهم سر بزنی http://sharina.mihanblog.com/
مامان و بابا
پاسخ
حتما عزیزم
مامان خانمی
5 دی 92 17:38
سلام مامان نفس ممنون که بهم سر زدی منم لینکتون کردم. موفق باشید
مامان و بابا
پاسخ
سلام مامانی ، خواهش میکنم عزیزم
مامان متین
5 دی 92 18:28
سلام خانومی ایشالاهمیشه خوب خوش باشین مرسی که پیشمون اومدی.مواظب خودتون ونینی باشین
مامان و بابا
پاسخ
سلام عزیزم ، شمام مواظب خودتونو متین کوچولوی ما باشین بازم به ما سر بزنین ، خوشحال میشیم
مامان فرخنده
5 دی 92 18:38
عزیزم اصلا نترس قوی و محکم باش و خوب استراحت کن چون بعد از زمینی شدن نفس جون کمتر میتونی مثل الان استراحت کنی
مامان و بابا
پاسخ
فرخنده جون ، الآن هم نمیتونم بخوابم تا زایمانو استرسش رو فراموش میکنم و میام بخوابم یه لگد نثار بنده میکنه
مامان ایلیان
5 دی 92 20:44
سلام مامانی مبارکا باشه، کمتر از 1 ماهت مونده خانومی، ایشالا به سلامتی به دنیا بیاد. ببخشید اثلا بهت سر نزدم، ایشالا نی نیت که اومد دنیا میبینی اصلا وقت پیدا نمیکنی بیای امیدوارم نی نیت به بچه ی آروم باشه خیلی مراقب خودت باش ، منتظر اومدن نی نیت هستیم
مامان و بابا
پاسخ
سلام عزیزم ، آره عزیزم چیزی نمونده نی نی مون بیاد واسه مون دعا کن ایلیان جون رو ببوس ، خیلی دوسش دارم خدا کنه نفسی آروم باشه ، من که عاجز خوابم
مامان زینب
5 دی 92 20:57
سلام عزیزم مرسی از حضور گرمت .لحظه های زیبا و به یاد ماندنی رو سپری می کنی انشاالله به زودی نی نی زیباتو بغل می کنی و سبک می شی الهی همیشه به خوبی و خوشی .بازم می یام تا اومدن نو رسیدرو تبریک بگم ازطرف خاله ببوسش. در ضمن با افتخار لینک شدید
مامان و بابا
پاسخ
سلام دوست خوبم ، ممنون از لطفتون منتظر حضور دوباره تون هستم عزیزم
مامان دلنیا
5 دی 92 22:14
مامانی 8ماهگی نفس جووووووونم مبارک.عزیزم اصلا استرس نداشته باش .اتفاقا منم ماه اخر خیلی تکون می خورد.ای جووووووونم یه ماه دیگه نفس جونم ومی بینم هووووووووراااااا
مامان و بابا
پاسخ
ممنون مامانییییییی مث اینکه این دخملی های ما خیلی شیطونن ، ما که یادمون نمیاد زیاد تکون خورده باشیم دلنیا جون رو از طرف خاله ببوسینش ، خاله قربونش
دستگاه شنیدن صدای قلب جنین
6 دی 92 13:25
دستگاه شنیدن صدای قلب جنین -صدای جذاب ضربان قلب ، صدای جالب لگدزدن و آروغ زدن نازنین خود را بشنوید خرید آنلاین http://ninimart.ir/
مامان ایلیان
6 دی 92 22:17
شوهری شما لطف دارن به ایلیان عزیزم راستی از الان خودت رو اماده کن واسه بی خوابی بچه اروم باشه یا نه بالاخره شبا چندین بار پا میشه شیر میخوادمن که دارم ممیرم واه یه 4 ساعت خواب راحت و شیرین ایشالا زود این 1 ماهتم بگذره ما زود نی نیتو ببینیم اصلا از چیزی نترس فقز به لحطه ای فک کن که قراره نینیتو بغل بگیری اون موقع همهچی واست راحت و اسونتر میره جلو سزارین انجام میدی؟ ایشالا هرجوری که هست خوب پیش بره عزیزم
مامان و بابا
پاسخ
عزیزم واسه بی خوابی آماده آماده م ، همین الآن هم شبا هر دو ساعت با لگدی که نفسی نثارم میکنه بیدار میشم فک کنم داره آماده م میکنه خودم از هر دوتاش میترسم ، ولی شوهری روی طبیعی اصرار داره من هم بچه خوب به حرف شوهری گوش میدم
فایزه
6 دی 92 23:40
سلام مامانی خوبین؟ ایشالاه به وقتش نینیتو سالم سلامت بغل کنی خوشحال میشم به منو پسملم سر بزنی لینکت کردم
مامان و بابا
پاسخ
سلام عزیزم ،ما خوبیم ،ممنونم ، ایشاا... محمد سجاد جونمون هم صحیح و سالم به دنیا بیاد
فایزه
6 دی 92 23:42
helen
8 دی 92 21:28
آپم عزیز جوووونم
ارغوان و امير عباس (دوقلوها)
11 دی 92 13:45
سلام. ممنون که به ما سر زدي. انشالا ني ني شما هم صحيح و سالم بياد پيشتون
مامان و بابا
پاسخ
سلام ، ممنونم عزیزم خدا نی نی های ناز شما رو هم واسه تون حفظ کنه