این انتظار کشنده کی تموم میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام قند عسل مامان ، الهی دورت بگردم
دیگه مامانی طاقت نداره ، پس کی میای ، امروز 7 بهمنه، استرس کل وجودمو گرفته ، همین طور اشکه که از چشام میاد و نمی تونم خومو کنترل کنم ، کم کم دارم میترسم ، نکنه زیاد توی وجودم بمونی و واسه ت بد باشه
گل مامان ، از این که با منی ناراحت نیستم ، از اینکه نمیتونم بخوابم ناراحت نیستم ، از این میترسم که نکنه دیر بیای و خدای نکرده ....
از صبح هم هر چی به دکترم زنگ میزنم که برم پیشش و بگم که سزارینم کنه ، کسی گوشی رو جواب نمیده
کل وجودم شده استرس ، از اینکه از صبح تا شب همه تماس میگیرن که کجایی و هنوز زایمان نکردی اعصابم خرد میشه .
دیشب بابایی میگفت من خسته شدم تو که جای خود داری .
نفس من ، تنها خواستم از خدا اینه که تو صحیح و سالم به دنیا بیای .
حاضرم هر دردی رو تحمل کنم ، طبیعی یا سزارینش اصلا فرقی نمیکنه . فقط تو سالم باشی.
خدا جونم ، فقط به تو توکل کردم ، خودت کمکم کن
دوستای گلم واسه من و نفسی دعا کنین