هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

این انتظار کشنده کی تموم میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1392/11/7 12:49
نویسنده : مامان و بابا
277 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسل مامان ، الهی دورت بگردم

دیگه مامانی طاقت نداره ، پس کی میای ، امروز 7 بهمنه، استرس کل وجودمو گرفته ، همین طور اشکه که از چشام میاد و نمی تونم خومو کنترل کنم ، کم کم دارم میترسم ، نکنه زیاد توی وجودم بمونی و واسه ت بد باشه

گل مامان ، از این که با منی ناراحت نیستم ، از اینکه نمیتونم بخوابم ناراحت نیستم ، از این میترسم که نکنه دیر بیای و خدای نکرده ....

از صبح هم هر چی به دکترم زنگ میزنم که برم پیشش و بگم که سزارینم کنه ، کسی گوشی رو جواب نمیده

کل وجودم شده استرس ، از اینکه از صبح تا شب همه تماس میگیرن که کجایی و هنوز زایمان نکردی اعصابم خرد میشه .

دیشب بابایی میگفت من خسته شدم تو که جای خود داری .

نفس من ، تنها خواستم از خدا اینه که تو صحیح و سالم به دنیا بیای .

حاضرم هر دردی رو تحمل کنم ، طبیعی یا سزارینش اصلا فرقی نمیکنه . فقط تو سالم باشی.

خدا جونم ، فقط به تو توکل کردم ، خودت کمکم کن

دوستای گلم واسه من و نفسی دعا کنین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان دلنیا
8 بهمن 92 14:43
عزیزدلم ناراحت نباش وغصه نخور .فدات بشم انشالله بسلامت دنیا میاد. به روی چشم محتاجیم به دعا. خداخودش مواظبتونه فدات شم.