روزانه های دخترم
سلام جیگر طلای من ، خوبی خوشی سلامتی مامانی
اومدم برات بگم از 4 ماهگیت ، از واکسنت . واکسنی که سه روز به خاطرش تب داشتی ، همه ش توی بغل بودی و راه ت میبردیم و دستو پاهای کوچولوتو میشستیم . خلاصه این چند روز مامانی به زور استامینوفن روی پا بود تا اینکه بالاخره خوب شدی .
یکشنبه خواهر خانوم عمو مولودی داشت ، کل دو ساعتی که اونجا بودیم سرپا بودم و به شما شیر میدادم ، اومدم خونه به بابایی گفتم دیگه بدون خودت هیچ جا نمیرم ، دیگه داشت گریه م میگرفت .
بالاخره سه شنبه حالت بهتر شد .
دختر گلم ، الهی قربونت برم ، شبا خیلی بیدار میشی ، تقریبا تا صبح هر نیم ساعت بیداری . بعضی وقتا شیر هم نمیخوری فقط میگی بغلم کن تا بخوابم ، دو روزه که بهت فرنی میدم ، شبایی که میخوری تا صبح میخوابی . عزیز و بابایی میگن سیر نمیشی و گرنه نباید اینقد بیدار شی .
واسه خوابیدن هم که دیگه نگو ، یه ساعت میذارمت روی پا و کلی شعر و لالایی تا خوابت ببره ولی کلا یه ربع بیشتر نمیخوابی
مامانی فدات بشه الهی ، خیلی دوست دارم دخترم . وقتی دراز کشیدی اینقد وول میخوری که نگو ، یه دور کامل میچرخی و دوباره بر میگردی سر جات . جدیدا خیلی بیشتر به روی شیکم میفتی ایشاا... هر چه زودتر چهار دست و پا راه بیفتی تا خودم بخورمت نباتت مامان
قند عسلم دیگه آغو آغو نمیکنی ، کلا یادت رفته یه چیزای دیگه میگی که شرمنده نمیشه نوشت
مامانی دو تا از عکسات رو گذاشتم ادامه مطلب واسه ت + عروسکی که واسه ت بافتم .
جدیدا دارم عروسک سیندرلا رو واسه ت میبافم خیلی نازه .
قرار بوده این شکلی بشه نمیدونم چقد شبیهه ، دوستای گلم اگه کسی قصد بافتنش رو داره بگه تا روش بافتش رو بذارم خیلی آسونه همه ش با دومیله .