آزمایش خون
سلام دختر نازم خوبی ؟ آره خوبی چون همین الآن یه لگد کوچولو زدی
امروز صبح بابایی که رفت سر کار من خواب بودم ساعت 9 زنگ زد که بریم آزمایشگاه ، آخه دکترم یه آزمایش نوشته بود هپاتیت و قند و چربی و...
آزمایشگاه گفته بود هر وقت ناشتا بودی بیا ، منم انقد سختم بود ناشتا باشم که نگو آخه همیشه یه چیزی دستمه و دارم میخورم
دیشب ساعت 10 که خونه مادر جونشون میوه خوردیم دیگه چیزی نخوردیم ، قصد آزمایش دادن نداشتم ولی خود به خود ناشتا موندم تا صبح ولی موقع نماز که بیدار شدم چندتا دونه بادوم خوردم
وقتی به آزمایشگاه رسیدیم ساعت 10:30 بود ولی مسئول آزمایشگاه سوال نکرد ناشتایی یا نه !!!!!!
آره مامانی ، رسید آزمایشگاه رو گرفتم و رفتم تا آزمایش بدم
یه نی نی کوچولو رو هم آورده بودن آزمایش بده کلی گریه کرد
بعد از آزمایش انقد ضعف کرده بودم که نگو آخه سابقه نداشته مامانی 12 ساعت چیزی نخوره .
سرم خیلی درد گرفته بود هنوزم درد میکنه مامانی
بابایی هم سرش درد می کنه الآن رفت واسه خودش استامینوفن خرید ، بعد از ظهر هم خوابیدیم خوب نشدیم .
من و بابایی همیشه با هم سر درد می گیریم ! بابایی اگه سرش خیلی درد بگیره یه قرص کوچولو میخوره ولی من نمیخورم کلا با قرص خوردن مشکل دارم ، الآنم اگه من بخوام بخورم بابایی نمیذاره چون شما رو خیلی دوست داره
نفسم ، خیلی دوست داریم همیشه روزای مونده به بدنیا اومدنت رو میشمریم ، ولی شما عجله نکن وقتی خوب خوب بزرگ شدی زودی بپر بغل من و بابایی که خیلی منتظرتیم . بوس بوس یه عالمه