مادرانه
قند عسل مامان ، کوچولوی من ، عروسکم مامانی بازم با تاخیر اومد ولی با دست پر اومدم شنبه من و شما و بابابزرگ و عزیزجون رفتیم علم بندان عمه من (الهی مامان فدای اون لگد زدنات بره ، صبح با لگد هات از خواب بیدار شدم وقی به بابایی زنگ زدم گفت : دخترم گرسنه شده یه چیزی بخور ، منم زودی رفتم میوه خوردم دیگه لگد نزدی ، ولی الآن دوباره شروع کردی برم یه گلابی بردارم بیام ، منتظر مامانی باش جایی نریا ............................................ عشق من ، مامانی اومد ولی یادش رفته بود هروقت گلابی میخوره شما بیشتر تکون میخورین ، آخه مثل مامانی گلابی خیلی دوست دارین الهی مامان دورت بگرده ، عاشق این تکون خوردن هاتم وقی تک...
نویسنده :
مامان و بابا
19:47