جشن سیسمونی نفس مامان
سلام دختر ناناززززززززم الهی مامانی فدات شه خیلی دوست دارم گلم. عسلم دیروز جشن سیسمونی شما بود . صبح باباجون رفته بود سرکار و من رو بیدارنکرده بود!! ساعت ٩ با زنگ تلفن بیدار شدم ، چشمت روز بد نبینه مامانم ، خونه نگو اینقدر شلوغ بود که نمیدونستم میتونم مرتب کنم یانه سریع شروع کردم به جمع و جور کردن که باز هم مثل همیشه عزیزجون اومد کمکم . بنده خدا همه کارارو تنهایی انجام داد. ساعت ١٠ خونه مرتب شده بود و عزیزجون آش خیر رو بار گذاشت . دخترم سر دیگ آش واسه همه دعا کردم ، سلامتی امام زمان (عج) ، سلامتی همه نی نی ها ، سلامتی شما و همه فرشته هایی که هنوز مث شما زمینی نشدند. قندعسلم دیروز واسه مامانای...
نویسنده :
مامان و بابا
21:37