دخترم هنوز تو دل مامانشه
عزیز دل مامان و بابا سلام ، الهی فدات بشم که هر چی منتتو میکشم نمیای پس کی میای مامانی ، دی ماه هم تموم شد ، اول بهمن هم رفت . دیروز غروب با بابایی رفتیم پیاده روی از اونجا هم واسه شام رفتیم خونه عزیزجونشون . ساعت نزدیکای 6 بود که یه دردایی اومد سراغم ، کلی ذوق کردم و به بابایی گفتم ولی به عزیز چیزی نگفیم . بابایی تند اومد خونه و ماشین رو آورد و سریع شام خوردیم اومدیم خونه . ولی آمدن ما همانا و رفتن دردام هم همانا. دیگه دردی نداشتم !!!!!!!!! گل مامان خیلی شیطون بلا شدی ، حسابی داری واسه من و بابایی دلبری می کنی . عیبی نداره دخترم من و بابایی صبرمون زیاده . ولی صبر بابایی خیلی از من بیشتره ، توی همه موا...
نویسنده :
مامان و بابا
22:51