هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

دخترم 11 ماهه شد

سلام عزیز دلم ، سلام قشنگ مامان ، 11 ماهگیت مبارک شیرین زبونم دیروز 11 ماهت تموم شد و وارد 12 مین ماه زندگیت شدی دخترم . 12 ماهی که پر بود از شادی و خوشی . خیلی زود گذشت ، خیلی . زودتر از اونی که فکرشو بکنی . اصلا باورم نمیشه که روزها داره میگذره و کمتر از یک ماه دیگه ، یک ساله میشی . دیروز من و شما و بابایی رفتیم به فروشگاه های شهرقشنگ که حوالیه بیمارستان مسعوده ، همونجایی که شما به دنیا اومدی . اونجا بود که از بابایی پرسیدم امروز چندمه وقتی که بابایی گفت هشتم اینقدر شوکه شدم که نگو . روز به روز داری شیرین تر میشی. چند روز پیش با خاله جون رفتیم بازار و واسه موهای خوشگلت گیره مو خریدم ، راستش اصلا فکر نمیکردم ...
9 دی 1393

10 ماهگی هلیا و شیرین زبونی هاش

سلام همه زندگی مامان ، سلام قشنگم ، امیدم ، میوه دلم . خوبی ؟خوشی؟ من که خیلی خوبم ، خیلی . آخه دارم بزرگ شدنت رو میبینم .روز به روز شیرین تر شدنت رو درک میکنم .وبا نفس هات زندگی میکنم وقتی میخوابی منم کنارت دراز میکشم و بهت نگاه میکنم ، دستات رو توی دستم میگیرم و حسابی  مبوسمشون . موهات رو نوازش میکنم ، لپ های خوشگلت رو میبوسم . بیشتر وقتا هم که توی بغلم میخوابی حسابس میچسبونمت به خودم و با صدای تاپ تاپ قلبت منم میخوابم . یادم میاد پارسال این موقع توی شکمم بودی و حسابی ورجه وورجه میکردی. ولی امسال دارم با چشام قد کشیدنت رو میبینم . الهی قربونت برم که واسه خودت خانومی شدی گلم . چهار دست و پا رفتن رو کلا گذاشتی کنار ...
1 دی 1393

به هلیا نفس رای بدهید

سلام دوست جونیای گل ، ایشاا... که خوب خوبین . خب خدارو شکر . من و هلیا هم خوبیم .سر فرصت میام و از شیطنت هاش مینویسم واسه تون . غرض از مزاحمت اینه که ، من و هلیا توی جشنواره جشن تولد نی نی وبلاگ شرکت کردیم و نیازمند پیامک شما دوستان گل هستیم الآن هم من اومدم تا تبلیغ کنم آهای خونه دار ، بچه دار ، مامانا ، بابا ها ، عمه ، خاله ,عمو ، دایی ، همسایه ها ...... بدویین بیاین همین حالا هرچی موبایل دارین بیارین ............................... آوردین ..............................نیاوردین ؟ خب پاشو بیار .......منتظرما آفرین حالا عدد 29 رو به 1000891010 اس ام اس کن نه هنوز تموم نشده ...
27 آذر 1393

ده ماهگی قند عسلم

 سلام عزیز دلم ، عشق مامان نه ماهگی و ده ماهگیت مبارک نفسم . واسه نه ماهگیت نشد که بیام و بنویسم گلم ، خودت مامانی رو ببخش . یک سالگی وبلاگت هم مبارک  ، یک سالی که یه عالمه دوستای خوب پیدا کردیم ، دوستایی که توی خوشی و ناخوشی همراهمون بودن و هیچ وقت تنهامون نذاشتن . 12 آبان امسال مصادف بود با تاسوعا و واسه همین پست نذاشتم . سلام دوستای خوبم ،خیلی دلم براتون تنگ شده بود  میدونم که شما هم دلتنگ ما بودین راستش چندوقتی بود که همه چی قاطی شده بود یه روز صبح که بیدار شدیم دیدیم اوااااااااااااااااااااااااااا کوچه مون شده این شکلی بعدش تلفنمون قطع شد و وقتی وصل شد اینترنتمون قطع شد . راستش از پارسال که ای...
9 آذر 1393

جشن دندونی هلیا نفس

سلام سلام یه عالمه سلام ، دوست جونیا خوبین ، نی نی ها خوبن ؟ میلیون تا ببوسین نی نی های خوشگلو از طرف من یه سلام مادر و دختری هم به گل دخمل خودم که این روزا حسابی بازیگوش شده و من و بابایی هم مدام قربون صدقه ت میریم . همه جای خونه رو میشناسی و وقتی ازت سوال میشه با اون انگشتای کوچولوت بهمون نشون میدی . پنکه ، بخاری ، ماهی ، ساعت ، ماشین لباسشویی ، جارو برقی ، قور قوری ، نازی ، گلنار این سه تای آخری عروسک هات هستن گلم که واسه شون اسم انتخاب کردیم ، تفریحت هم اینه که انگشتت رو فرو کنی توی چشای عروسکات یا موهاشون رو بکشی خیلی وقته که وقتی از جایی کمک میگیری و وایمیستی یهو ولش میکنی و تنهایی وبدون کمک کسی می ایستی وقتی که من و ب...
5 آبان 1393

هلیا داره یه دندون

سلام شیرین عسلم ، نباتم ، عزیز دلم آخه چقده تو نازی ، جدیدا یه جور با مزه ای میخندی که با هر بار خندیدنت مامانی هزار بار قربون صدقه  میره . بینی ت رو جمع میکنی بالا و اون لثه های بی دندونت رو نشون میدی ، وووووووووووووووووووووووووییییییییییییییییییییی یادم میاد دوست دارم بیام بیدارت کنم و بخورمت ساعت 3 بیدار شدی شیر خوردی گلم دیگه هر کاری کردم خوابم نبرد و گفتم بهرین فرصته واسه ثبت خاطرات قشنگت . گوش های خوشگلت رو سوراخ کردیم وقتی که شما 7 ماه و 27 روزه بودی مامانی و گوشواره ای که واسه ت انتخاب کردم یه گوشواره ناز به رنگ قرمزه . خیلی بهت میاد قندک من . شما بغل بابایی بودی که آقای دکتر گوش هات رو سوراخ کرد چنان ...
12 مهر 1393

اندر احوالات این چند وقت

سلام سلام صدتا سلام ، سلام به همه ی دوستای خوبم ، حسابی دلم براتون تنگ شده ، به وب همه تون سر میزنم ولی اصلا وقت نمیکنم نظر بذارم ، پاییز همه تون مبارک . یاد اون روزا بخیر ، همه ش آرزو میکردم یه کیفی اختراع بشه که چرخ داشته باشه و من مجبور نشم سنگینیش رو حمل کنم که بالاخره اختراع شد ، کاش یه چیز دیگه از خدا میخواستم حالا بگم از این یه ماه که نبودیم ، روز به روز به شیطنت های هلیا اضافه میشه و من حتی بعضی روزا وقت نمیکنم موهام رو شونه کنم و میمونه واسه ظهر که همسری بیاد و من بتونم به خودم برسم و حد اقل دستی به موهای پریشونم بکشم ، بقیه ش پیشکش هلیای مامان سلام قند عسلم ، سلام زندگی مامان ، عشق کوشولوی من خوبی فدات شم ، با همه...
5 مهر 1393