هلیا جون ، نفس مامان و باباهلیا جون ، نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

***هلیا جون ، نفس مامان و بابا***

ما میریم پابوس آقا

سلام دوستای گلم ، عبادات همه تون قبول ما امروز صبح ، نماز صبح رو که بخونیم ان شاا... میریم پابوس آقا . دلم لک زده واسه صحن و گلدسته و رواق و کبوترای حرم اگه خدا بخواد تا بعد عید اونجا هستیم . دلم برای تک تکتون تنگ میشه . نی نی های نازتون رو ببوسین مواظب خودتون باشین هر بدی و خوبی دیدین ، به بزرگی خودتون ببخشین ، حلالم کنین نائب الزیاره دوستای گلم هستم ، خداحافظ   ...
2 مرداد 1393

ِمَِ مَ - بَ بَ

سلام یکی یه دونه مامان ، سلام قند عسلم ، سلام شیرینم فدات بشم من که هر کس میبینتت عاشق میشه از دوست و فامیل گرفته تا غریبه و یه رهگذر ، که تا از کنارمون رد میشن صدای قربون صدقه هاشون میپیچه توی گوشم میخوام برات بگم از بزرگ شدنت ، از حرکتت ، از اینکه روی زانو هات وای میستی و میای جلو ، ولی نمیتونی دستات رو تکون بدی. روی زانوهات می ایستی و یه قدم بر میداری و یهو خودت رو پرت میکنی جلو . مماخت رو میکشی روی زمین و خودت رو میکشی به سمت چیزی که میخوای . الآن حدود دو هفته س که این کارو میکنی. دو روزه که وقتی جایی گیر میکنی و نمیتونی برگردی ، یا چیزی میخوای و نمیتونی بگیریش بسته به اینکه من کنارت باشم یا بابایی صدامون میکنی ،...
29 تير 1393

اولین های هلیا و 5 ماهگی عروسکم

سلام سلام ، صد تا سلام ما برگشتیم دوستای گلم ، این مدت به همه تون سر زدم ولی بگم از این موزیلا که جرئت نمیکنم یه کلیک کنم با هر کلیک صفحه ست که باز میشه ، آخر سر هم کامپیوتر هنگ میکنه و هلیا بیدار میشه و وقت شام و نهار و .... کلا دیگه خاموش میکنم و میرم . به وبلاگ همه دوستای گلم سر میزنم ولی کلیک روی قسمت نظرات همانا و باز شدن صفحات بیشمار همانا ، جالبه همه جور صفحه ای باز میشه جز صفحه نظرات . شرمنده همه دوس جونیای خودم هستم. الآن هم یه دو باری هنگ کرد و خاموش شد و مجبور شدم از یه جاهایی دوباره تایپ کنم هلیای من خوبی فدات شم . این چند وقت که گذشت و نیومدم واسه ت بنویسم اینقده شیرین شدی که نگو . مامان فدات شه الهی ...
8 تير 1393

روزانه های دخترم

سلام جیگر طلای من ، خوبی خوشی سلامتی مامانی اومدم برات بگم از 4 ماهگیت ، از واکسنت . واکسنی که سه روز به خاطرش تب داشتی ، همه ش توی بغل بودی و راه ت میبردیم و دستو پاهای کوچولوتو میشستیم . خلاصه این چند روز مامانی به زور استامینوفن روی پا بود تا اینکه بالاخره خوب شدی . یکشنبه خواهر خانوم عمو مولودی داشت ، کل دو ساعتی که اونجا بودیم سرپا بودم و به شما شیر میدادم ، اومدم خونه به بابایی گفتم دیگه بدون خودت هیچ جا نمیرم ، دیگه داشت گریه م میگرفت . بالاخره سه شنبه حالت بهتر شد . دختر گلم ، الهی قربونت برم ، شبا خیلی بیدار میشی ، تقریبا تا صبح هر نیم ساعت بیداری . بعضی وقتا شیر هم نمیخوری فقط میگی بغلم کن تا بخوابم ، دو روزه ...
16 خرداد 1393

چهارماهگی نفسم

سلام دختر شیرین مامان سلام قندعسلم سلام دختر خوشگل خود خودم چهار ماهگیت مبارک عسلم امروز صبح رفتیم مرکز بهداشت تا واکسنتو بزنیم ، ولی گفتن چون واکسن دوماهگیت رو نهم زدیم باید شنبه بریم . گل مامان ، واسه اولین بار یکشنبه رفتیم دکتر ، یادته گفتم به پوشکت حساسیت داشتی ، حساسیت نبود دقیقا اسمشو یادم نیست ولی داخل دهانت هم شده بود وقتی رفتیم دکتر گفت احتمالا محل شیر دهی هم ترک خورده که گفتم بله نمیدونستم همه از یه نوعه. نفسم ، وقتی حدودا دو ماهه بودی به روی شیکم برگشتی ولی الآن وقتی به روی شیکم میفتی میتونی خودت دستات رو بذاری کنارت و یه خرده سینه خیز بری ، مث امروز که کلی ذوقیدم فعلا وقت ندارم مامانی ولی حتما عکسش ...
8 خرداد 1393

و بالاخره خاطره بارداری و زایمان

دختر نازم ، امروز میخوام واسه ت از روز به دنیا اومدنت بگم ، روزی که خدای مهربون تو رو به من و بابایی هدیه داد ، روزی که من و بابایی با اومدنت خوشبخت ترین مامان و بابای روی زمین شدیم . یه روزی که 9 ماه منتظرش بودیم ، روز بوسیدن پاهای فرشته کوچولومون 8 بهمن 1392 وای که چقدر منتظرمون گذاشتی مامان . میخوام از روزی برات بگم که من و بابایی واسه آزمایش خون رفتیم . عسل مامان ، من 6 اردیبهشت پری شدم ،  طبق دوره م باید 3 خرداد دوباره پری میشدم  . هر روز که میگذشت و خبری نبود کلی جون میگرفتم تا جایی که طاقت نیاوردم و 6 خرداد که امروز میشه یک سال رفتم واسه آزمایش . بابایی داخل آزمایشگاه نیومد . رفتم داخل ، آزمایشو دادمو منتظ...
6 خرداد 1393

تولد مهیلا خانومی

دختر نازم سلام الهی قربون قد و بالات مامانی یکی دیگه از دوستای گلمون هم به دنیا او مد ، البته الآن 9 روزه که به دنیا اومده ولی از اونجایی که جنابعالی حسابی سر مامانی رو گرم کردی یادم رفته بود به وب گل دخملی سر بزنم . مهیلای ناز تولدت مبارک خاله جون ، مامانی به شما هم تبریک میگم . ان شاا... مهیلا ی گلم همیشه سالم و سلامت باشه و  خوب خوب شیر بخوره تا قوی بشه . http://mahilaa.niniweblog.com   ...
2 خرداد 1393

یه سوتی سنگین و هلیا به روایت تصویر

سلام دوستای گلم ، حالتون چطوره نی نی ها خوبه ن ؟ هلیا که خیلی شیطون شده ، توی این دو سه هفته ای که نبودم اینقده بلا سرم آورده که نگو اول اینکه به مای بیبی حساسیت پیدا کرد و کل تپل مبارک ریخت بیرون انگار که آب جوش ریخته بودن روش . هنوز هم اثراتش مونده بعد دو هفته . یکی گفت کالاندولا ، یکی گفت بتامتازون ، یکی هم پماد آلفا رو پیشنهاد داد . هیچکدوم تاثیر نداشت . بالاخره پماد پیشگیری از سوختگی آردن به دادم رسید . همیشه استفاده میکردم ولی از وقی حساسیت پیدا کرده بود گذاشته بودم کنار . از اون به بعد واسه ش مولفیکس میگیریم ، پوشک خوبیه ولی یکی دو ساعت که پاشه روی پوشک پرز میشه . شاهکار دوم هلیا اینه که دیگه شیر نمیخورد کلی اذیت کرد...
29 ارديبهشت 1393

تولدت مبارک محمد سجاد عزیز

هلیای مامان ، بالاخره محمد سجاد جونی هم به دنیا اومد.یه نی نی ناز و خوشگل . به مامان و باباش تبریک میگم ، ایشاا... خدا محمد سجاد عزیز رو واسه شون حفظ کنه و همیشه سایه شون بالا ی سر نی نی خوشگله باشه . و دعا میکنم خدا به همه مامانای منتظری که عاشق نی نی هستن یه نی نی ناز و خوشگل بده . اینم عکس محمد سجاد ناناز ، بگو ماشاا...   ...
19 ارديبهشت 1393